خانه / مطالب آموزشی / اختلالات / اضطراب اجتماعی و خطاهای شناختی رایج در آن

اضطراب اجتماعی و خطاهای شناختی رایج در آن

اختلال اضطراب اجتماعی، ترس مفرط از یک یا چند موقعیت اجتماعی است.موقعیت های اضطراب زا معمولا شامل سخنرانی و سایر عملکرد های اجتماعی، حضور در گروه های اجتماعی، ملاقات با افراد جدید، خوردن در مکان عمومی،استفاده از مکان عمومی برای استراحت، مخالفت کردن با دیگران وصحبت با مراجع قدرت است.افرادی که از اضطراب اجتماعی رنج می برند در مواجهه با این موقعیت ها، پیش بینی هایی می کنند که دیگران در مورد آنها قضاوت های منفی ای خواهند نمود.این افراد می ترسند در مورد عملکرد نامناسب اجتماعی خود، مورد قضاوت منفی قرار گیرند و یا می ترسند که مضطرب به نظر برسند.

افراد مبتلا به اختلال اضطراب اجتماعی خود را بی کفایت، ناقص و یا نامطلوب ارزیابی می کنند.این افراد یکسری  سبک های فکری تحریف شده و خطاهای شناختی ای دارند که قبل، حین یا بعد از رویداد اضطراب زا ممکن است رخ دهد که منجر به تداوم این باور ها نسبت به خود و تقویت بیشتر این اضطراب اجتماعی در فرد می شوند. این سبک های فکری شامل:

خطاهای شناختی شایع در اضطراب اجتماعی

  • خطای شناختی همه یا هیچ

این نوع تفکر به عنوان تفکر همه یا هیچ و یا تفکر دو قطبی نیز شناخته می شود، یعنی شما یک موقعیت را به صورت 2 مقوله ای، نه به صورت یک پیوستار می بینید.

تفکر همه یا هیچ یعنی اینکه موضوعات را تنها در دو طبقه کلی ببینید-موضوعات یا سیاه اند یا سفید و منطقه خاکستری در آنها وجود ندارد-یکی از این طبقه ها خوب بودن،موفقیت، هوش و زیبایی است و طبقه دیگر شامل بد بودن، شکست، احمق بودن و زشت بودن است. طبقه ای که بد می باشد بسیار گسترده بوده و شما به راحتی در آن می افتید. یعنی این که اگر فردی تفکر همه یا هیچ در مورد موفقیت و شکست داشته باشد، به احتمال زیاد در منطقه شکست قرار می گیرد و کاری نیست که شما انجام دهید که تا حدودی و یا نسبتا خوب باشد، یا کارتان خوب خوب است و یا کاملا بد است.

مثلا زنی که این فکر را دارد ” اگر خیلی زیبا باشم، می توانم از طرف یک مرد پذیرفته شوم” و از نظر او زیبا یعنی یک ستاره سینما. بنابراین مقوله زیبایی بسیار کوچک بوده و مقوله متضاد آن، یعنی زشت و غیر جذاب شامل اکثریت زنان کره زمین می شود. نیازی به گفتن نیست که این تفکر وی سبب می شود هنگام صحبت با یک مرد مضطرب شده و انتظار داشته باشد که هر لحظه ممکن است طرد شود. یک مثالی دیگر از تفکر همه یا هیچ، مربوط به مردی است که شغل فروشندگی داشته و قرار بود در مهمانی که دانشگاه همسرش ترتیب داده بودند شرکت نماید، در این مهمانی شرکت کننده ها تحصیلاتشان از وی بالاتر بود ؛ او با خودش فکر می کرد که من یک چیز احمقانه ای در این جمع خواهم گفت که باعث شرمندگی و خجالت من و همسرم خواهد شد. منظور او از کلمه احمقانه، هر چیزی است که بیشتر مردم آنجا در مورد آن صحبت می کنند(صحبت در مورد آب و هوا، موضوعات ورزشی، اتفاقات جاری،فیلم ها و …). او می خواهد راجع به موضوعاتی صحبت نماید که بسیار ویژه و خاص می باشد.بنابراین او اصلا صحبت نمی کند و اگر یک فکر اتوماتیک این باشد که تنها چیزهای عالی، قابل قبول است، این احتمالا نوعی تفکر همه یا هیچ خواهد بود.

اگر شما ببینید که نمی خواهید کاری را انجام دهید چون می ترسید اون کار خیلی عالی نباشد. فکر کنید و ببینید که آیا شما تنها بر حسب موفقیت و یا شکست فکر می کنید به جای اینکه مناطق خاکستری و یا موفقیت نسبی و یک کار نسبتا خوب، نه لزوما عالی را در نظر بگیرید؟ نمونه های دیگر همه یا هیچ: خوش نمیگذرد، تحویلم نمی گیرند، رفتارم خوب نخواهد بود و …

  • پیشگویی کردن

شما فکر می کنید یک اتفاق منفی در آینده رخ خواهد داد. 2 نوع خطای شناختی تحت عنوان کلی ” انتظار نتیجه منفی ” قرار می گیرند که اولین نوع آن پیشگویی کردن می باشد.همه ما می دانیم که افراد پیشگو می توانند درون یک شیشه را نگاه کرده و پیش بینی نمایند که ما با چه کسی ازدواج کرده و چند تا بچه خواهیم داشت.افراد مضطرب اجتماعی هم این گونه اند و در مورد آینده پیشگویی های مطمئنی دارند.مثلا “اگر توی این مهمانی بروم مضطرب خواهم شد” یا ” اگر از او بخواهم با هم قدم بزنیم، او حتما جواب رد به من می دهد” و یا ” در آن مهمانی هیچ حرفی برای گفتن نخواهم داشت” و یا ” چون در گذشته در آن موقعیت اضطراب داشته اند، باز هم آن اضطراب تکرار خواهد شد و نمی توانند کاری که در آن شرایط لازم است را انجام دهند”. حتی اگر افراد از این موقعیت ها دوری نکنند، این پیشگویی های منفی می توانند تبدیل به پیشگویی های خود کامبخش گردد. مثلا اگر افراد انتظار داشته باشند که از کسی برای دوستی دعوت کنند، غیر ممکن است آنها در دعوت کردنشان اشتیاق مناسب را نشان دهند. وقتی افراد فکر می کنند پیشگویی های منفی شان در آن موقعیت رخ خواهد داد، نمی توانند به این موضوع فکر کنند که آیا شواهدی برای درستی فکرشان وجود دارد یا نه؟ممکن است دلایل خوبی وجود داشته باشد تا باور کنیم که در آن موقعیت اوضاع خوب خواهد بود.

گاهی اوقات افراد می گویند پیشگویی منفی آنها قویا ریشه در تجارب گذشته شان دارد” همیشه در این موقعیت ها مضطرب می شوم”. با وجود این، آنها این واقعیت را نادیده می گیرند که هر شرایطی تا حدودی با هم فرق می کند. هرگونه تغییر کوچکی می تواند روی موقعیت اجتماعی اثر بگذارد.بخصوص بعد از درمان شما، شخص متفاوتی شده که ممکن است طرز فکر و رفتارتان با گذشته متفاوت شود. بنابراین شواهد گذشته دیگر به کارنمی آید. هر وقتی شما به طور اتوماتیکی دارید فکر می کنید که موقعیتی در آینده بد در خواهد آمد، بدانید که دارید پیشگویی می کنید.

  • فاجعه سازی

شما به خودتان می گویید که بدترین چیز ممکن رخ خواهد داد، بدون اینکه اتفاقات دیگری را که احتمالشان بیشتر بوده و یا کمتر منفی هستند را در نظر بگیرید.

دومین شکل “انتظار نتیجه منفی” فاجعه سازی است که نتیجه گیری شتاب زده است که موضوع بسیار وحشتناکی اتفاق خواهد افتاد، برعکس اینکه شواهدی وجود داشته است که نشان می دهد که موضوع به آن اندازه که فرد فکر می کند وحشتناک باشد. در این وضعیت فرد جوری رفتار می کند که گویی پیشگویی وی کاملا درست خواهد بود.” من هرگز شغل پیدا نمی کنم” یک نمونه خوب از خطای شناختی فاجعه سازی است که افرادی که در مصاحبه ی شغلی آنطور که می خواستند رفتار نکردند، مطرح می شود.و اگر رابطه ای قطع شود و یا ازدواج دچار مشکل شود می گویند” دیگر کسی پیدا نمی شود که بتوانم با او دوست شوم”. اگر اینجا خوب صحبت نکنم ” دیگر هیچوقت در کارم پیشرفت نمی کنم”. گاهی اوقات وقتی فرد همین افکارش را با صدای بلند مطرح می کند برای خودش خنده دار می شود چون هر کسی که مصاحبه شغلی وی خراب شود، اتفاق بعدی این نیست که شغلی پیدا نکند و کارتن خواب شود. با این وجود این گونه افکار می توانند احساسات منفی مانند اضطراب ، افسردگی و نا امیدی را ایجاد نمایند.

گاهی اوقات این افکار به صورت تصورات می باشد، تصور اینکه تنها شده اند، کج و کوله راه می روند، فرزندانشان دیگر غذا ندارند بخورند، کسی دوستشان ندارند و تنها در گوشه حیاط مدرسه ایستاده اند. پس از اینکه بیماران با این تصاویر ترسناک مواجه شدند و آنها را با صدای بلند بیان کردند، این تصاویر کمتر ترسناک می شوند.

  • نادیده گرفتن جنبه های مثبت

شما به طورغیر منطقی به خودتان می گویید که تجارب مثبت شما، کردارتان و یا ویژگی های مثبت شما به حساب نمی آیند. این خطای شناختی در افراد دچار اضطراب اجتماعی و افراد افسرده، فراوان مشاهده می شود. نادیده گرفتن مثبت ها حتی در درمان نیز اتفاق می افتد؛ فرد با وجود این که بعضی از مشکلات وی کاهش می یابد، آن را نادیده می گیرد. افکاری مانند “چون صحبت کردن در این جمع راحت بود ، من اضطراب نداشتم”، “خیلی اضطراب نداشتم، ولی این کافی نیست، نباید هیچ اضطرابی داشته باشم”، “نمیدانم چرا این موضوع قبلا نگرانم می کرد،این خیلی موضوع مهمی نبوده است”.

نادیده گرفتن مثبت ها یک راهکار عالی برای تداوم این باور است که شما نمی توانید موقعیتی که اضطراب دارید را کنترل کنید،شما تا حالا موفقیتی کسب نکرده اید، بنابراین دلیلی ندارد که دفعه بعد بهتر عمل کنید.

  • استدلال هیجانی

شما فکر می کنید که چیزی باید درست باشد صرفا بخاطر اینکه این طور احساس می کنید، و شواهد مخالف آن را نادیده گرفته و به حساب نمی آورید. هیجانات بخصوص احساس اضطراب اغلب قوی هستند، این احساسات نادیده گرفتنشان واقعا سخت است. قدرت احساس شما این معنی را دارد که شما اعتقاد دارید که این احساس تنها واقعیت آن موقعیت می باشد، “من خیلی مضطربم، پس گفتگویم افتضاح خواهد شد” این یک استدلال هیجانی است.در این مثال درست است که شخص بسیار مضطرب است، با وجود این، گفتگو می تواند خوب در بیاید. در حقیقت اضطراب ممکن است برای فرد دیگری قابل مشاهده نباشد.

  • برچسب زدن

شما بدون توجه به شواهد قابل قبول تری که می تواند منجر به یک نتیجه گیری کمتر فاجعه باری شود، به خود و دیگری برچسب کلی و ثابتی می زنید.

خطای شناختی برچسب زدن، احساس کلی شما نسبت به خودتان ، یک موقعیت و یا یک فردی دیگر با یک برچسب منفی است. اکثر افراد مبتلا به اضطراب اجتماعی این برچسب های منفی را در مورد خودشان به کار می برند. این برچسب ها از این نظر مشکل ایجاد می کنند که توجه شما را از یک موضوع معین که شما را ناراحت کرده است( کاری که انجام دادید و یا حرفی که زدید) به یک قضاوت منفی کلی در مورد شخصیت و ویژگی هایتان منحرف می کند. اگر فرد به خاطر یک اشتباه جزئی مثل تپق زدن و یا سرخ شدن در جمع، خود را احمق و ضعیف در نظر بگیرد این منجر به ناامیدی و افسردگی می شود و راه را برای تغییر کردن دشوار می کند.برچسب های شایع می تواند شامل سرد، نچسب، بی کفایت، تنها، مشکل دار و … باشد.همان طوری که حدس می زنید، افرادی که این برچسب ها را به خودشان می زنند غالبا توسط سایر مردم به عنوان باهوش،شایسته، شاد و عاطفی در نظر گرفته می شوند.

وقتی که افراد مضطرب اجتماعی برچسب های منفی را به دیگران نسبت می دهند،اغلب به این دلیل است که از دست آنها عصبانی هستند. در اکثر موارد، دلیل خوبی برای عصبانیت خودشان دارند. اما گاهی اوقات عصبانیت شان به این دلیل است که فرد مقابل، ایشان را در وضعیت ناراحت کننده ای به خاطر وجود اضطراب قرار داده است.مثلا از دست استاد عصبانی می شود چون از ایشان خواسته که راجع به موضوعی در کلاس صحبت کند.دانشجویی که از صحبت در جمع مضطرب می شود، در انتخاب بین صحبت در کلاس و رد شدن در یک درس گیر می کند. برچسب زدن به استاد کمکی نمی کند، چون او از مقابله با اضطراب به عصبانی شدن از استاد تغییر کرده است.

  • فیلتر ذهنی

انتزاع انتخابی نام دیگر این خطای شناختی است.شما ممکن است توجه زیادی به یک نکته منفی داشته باشید به جای این که تصویر کلی را ببینید.خطای شناختی فیلتر ذهنی به این معنی است که شما تمام توجه خود را صرف یک موضوع جزئی منفی نموده که می تواند دیدگاه کلی از خودتان، شخص دیگر و یا موقعیت را تحت تاثیر قرار دهد.این جزییات منفی می تواند یک علامتی از اضطراب مانند لرزش صدا، لرزش دست یا سرخ شدن باشد.یا می تواند ریختن غذا حین خوردن، یک نکته ناجور فرد دیگر و یا بد راه رفتن باشد.

با تمرکز روی جزئیات منفی، مشکل است تا تصویر بزرگتر را ببینیم که بسیاری از جنبه های مثبت در درون آن وجود دارد. فیلتر ذهنی شبیه نادیده گرفتن مثبت ها است که طی آن تجارب مثبت نادیده گرفته می شوند.در فیلتر ذهنی تجارب مثبت به خاطر تمرکز روی چیزهای منفی به طور کلی ناپدید می شوند.

سخنرانی که بسیار مضطرب می شود وقتی می بیند یک نفر از 75نفر از افراد حاضر خمیازه می کشد و فکر می کند که صحبت های من باید خسته کننده باشد، نمونه ای از افکار اتوماتیک از نوع فیلتر ذهنی را نشان می دهد؛ چون 74 نفر دیگر را نادیده می گیرد. در اینجا سخنران تصویر بزرگتر، یعنی 74 نفر دیگر را در نظر نمی گیرد و فقط به همان یک نفر توجه می کند که از سخنرانی او خوشش نمی آید؛ البته خمیازه می تواند به دلیل دیگری نیز رخ دهد.

  • ذهن خوانی

شما بدون در نظر گرفتن سایر دلایل و بدون بررسی کردن، باور دارید که می دانید دیگران به چه چیزی دارند فکر می کنند.

ذهن خوانی دقیقا همان چیزی است که از اسمش می شود فهمید؛شما فکر می کنید شخصی واکنش منفی نشان خواهد داد گویی که شما می توانید افکار فرد را بخوانید. چون شما مطمئن هستید که شخصی دیگر در مورد شما چه فکری می کند، شما به نحوی رفتار می کنید که انگار آن فکر درست است.

مثلا زنی فکر می کرد که رئیسش او را آدم شایسته ای نمی داند، چون به او پیشنهاد پست بالاتر را نداده است. در واقع رئیس او فکر می کرد که او آدم شایسته ای است اما فکر می کرد که این زن حتما تمایل به قرار گرفتن در آن پست را ندارد، چون تا حالا درخواستی نکرده است. و یا مردی که فکر می کرد که افراد حاضر در محل کار فکر می کنند که او از نظر روانی مشکل دارد اگر متوجه لرزش دست وی شوند.

  • تعمیم افراطی

شما فراتر از شرایط فعلی، یک نتیجه گیری منفی بسیار فراگیر دارید.تعمیم افراطی به این صورت است که شخص روی یک اتفاق و یا تجربه معمولا یک اتفاق منفی بیش از اندازه تاکید می کند، چون این اتفاق بد افتاده، پس می دانم که همیشه این اتفاق رخ خواهد داد.

تعمیم افراطی اغلب موجب می شود که شما دوباره تلاش نکنید، درست مثل شخصی که گذشته خودش را دوست دارد.تعمیم افراطی یعنی این که به خودتان و دیگری نمیخواهید یک بار دیگر فرصت بدهید.

مثلا فردی گفت “من حاضر نیستم در کنار این همکارم ناهار بخورم چون سری قبل خیلی مضطرب شدم”.با وجود اینکه فرد مهارت هایی را از آن زمان تاکنون کسب کرده که می تواند به او کمک کند.

  • عبارات باید ها

شما یک عقاید ثابت وغیر قابل انعطافی دارید که شما یا دیگران چگونه باید رفتار نمایید و اگر این انتظارات برآورده نشود، آن را بسیار بد می دانید.

عبارت های باید دار، آسانترین خطای شناختی است که می شود آن را از صحبت های فرد دریافت.کافی است که افکار اتوماتیکی را از نظر وجود کلمات باید هاو نباید ها، بررسی کنید. داشتن این قواعد، ضرورتا چیز بدی نیست مثلا “شما نباید دزد باشید” یک قاعده ای است که همه قبول دارند و یک تفکر و باور غیرمنطقی نیست.عبارت های باید داری که خطای شناختی هستند، بسیار افراطی و کمال گرایانه هستند؛ مانند “همیشه باید بهترین باشم”، “من باید همیشه کنترل خودم را داشته باشم”. عبارت های باید داری که افراد مضطرب اجتماعی استفاده می کنند، گویای استانداردهای بالا و افراطی آنها می باشد. در واقع این استاندارد ها به قدری بالا هستند که کسی نمی تواند مطابق آنها زندگی کند؛ مثلا “نباید هیچ وقت تپق بزنم”، ” همیشه باید واضح و سیال صحبت کنم”.

عبارت های باید دار می توانند در مورد سایر افراد نیز باشند، اگر از کسی عصبانی هستید، بررسی کنید که آیا عبارت های باید دار در ذهن شما جریان دارد. شاید شما قواعدی دارید که شخص دیگر چگونه باید رفتار نماید.یکی از بیماران ما از دست شوهرش بسیار ناراحت بود و می گفت: “او نباید از من انتظار داشته باشد که تعطیلات را کنار خانواده او باشم، او می داند که من آنجا چقدر مضطرب می شوم”.

  • افکار ناسازگارانه

به این افکار دقت کنید “قبلا از کسی درخواست کردم که با هم رابطه داشته باشیم”، “من احساس ناراحتی می کنم”، منصفانه نیست که من این قدر مضطرب باشم”، “غلبه بر اضطرابم کار سختی است”.

این افکار چقدر در بین مردم شایع است؟ این افکار غیرمنطقی نیستند. در حقیقت این افکار ممکن است درست باشند.آنها قضاوت های ارزشی هستند و نه درست هستند و نه غلط. چون ما افکار اتوماتیک را به عنوان افکاری غیر منطقی و منفی تعریف کردیم، مثال های بالا از این نظر افکار اتوماتیک منفی به حساب نمی آیند.

بعضی افکاری که ما داریم و باعث اضطراب ما می شوند، خطای شناختی به حساب نمی آیند، اما راهکارهایی که برای چالش و اصلاح افکار اتوماتیک داریم ، برای افکار ناسازگارانه نیز مفید خواهد بود.

گردآورنده: معصومه مدانلو (کارشناسی ارشد روانشناسی بالینی)

مطلب پیشنهادی

ارج گذاشتن به تلاش ها و پیشرفت ها

ارج گذاشتن به موفقیت نوجوان ها کار دشواری نیست.اما باید توجه داشت که موفقیت همه …

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *